به گزارش پایگاه فیلمز، خلاصه ای از گفت و گو با آلمودوار را از نظر میگذرانیم.
در کن پنج بار در بخش اصلی حاضر بودهاید و یکبار هم به عنوان داور حضور در جشنواره را تجربه کردهاید. دیگر میشود گفت که شما پای ثابت جشنواره کن هستید؟
قبل از اینکه در سال ٩٩ فیلم «همه چیز درباره مادرم» در جشنواره کن انتخاب شود، من همه فیلمهایم را عرضه کرده بودم ولی آنها هرگز جدیشان نگرفته بودند. چیزی که شما میگویید درست است ولی مطمئناً من در جشنوارههای کن زیادی هم غایب بودهام.
اصلاً این جشنواره برای شما اهمیتی دارد؟
مطمئناً مهم است. فراموش نکنید من یک سری از آدمها را فقط در کن ملاقات میکنم. البته شاید برای کارگردانی به سن من این حضور بیشتر خطرناک باشد.
خطرناک باشد؟
ببینید؛ اگر فیلم یک کارگردان سرشناس در کن با استقبال بدی مواجه شود خیلی بیشتر از اینکه با استقبال خوب مواجه شود سر و صدا میکند.
پدرو آلمادوار اولین حضورتان در جشنواره کن را به خاطر دارید؟
دقیقا. سال ١٩٨٢ بود که دومین فیلم ام، هزارتوی هیجان، به هفته منتقدان راه یافت. آنموقع کارگردان شناختهشدهای نبودم. آن سال پاپیون زده بودم و روی کتم هم نوشته کمرنگی دیده میشد که کمی فاجعه بار به نظر میرسید. خاطراتی شیرین از آن حضور دارم؛ خاطراتی شفاف و تازه از آدمهایی که آنجا حضور داشتند، از جشن… آنموقع حسابی جوان بودم.
آنموقع جوان بودید ولی حالا فکر میکنید فیلم “جولیتا” پختگی لازم را دارد؟
بله، دقیقاً برعکس فیلم هزارتوی هیجان.
ولی اینجا هم باز موضوع فیلم درباره مادری است که از کارش استعفا داده؟
بله، استعفا داده ولی بیشتر به خاطر زنده ماندن است. از این گذشته او بعداً متوجه میشود که فراموشی ممکن نیست، چون حافظه سر جایش است و خاطرات، هرچند دردناک، به قوت خودش باقی است.
برخلاف فیلمهای اخیرتان که در آنها موضوع خانواده مطرح بود یا اینکه رابطه والدین فرزند از دید فرزند مورد بررسی قرار گرفته بود، اینجا سوژه فیلم درباره بزرگسالان است؛ مسئولیتهای آنها، احساس گناهشان و چیزهایی که پشتسر گذاشتهاند؟
دقیقاً همینطور است. البته دلیل انتخاب این سوژه فقط سن و سالم نیست بلکه وضعیت روحیای که این روزها دارم هم در آن دخیل بوده است. در فیلمهای من مادران زیادی بودهاند؛ در «بازگشت، همه چیز درباره مادرم، گل اسرار من، پاشنه بلند و…» همه این مادران مرجعی داشتهاند که مادر خودم یا زنان همنسل اش بودهاند و دیدی که آنها نسبت به زندگی داشتهاند را تداعی کرده ولی جولیتا و انزوایی که این زن در آن گیر کرده مرجع اش خودم هستم. او از درون من شکل گرفته است.

از فیلم «هزارتوی هیجان» تا «جولیتا»، میشود گفت ما از لذت به احساس گناهی که این لذت را به وجود آورده رسیدهایم؟
بین این دو فیلم، اتفاقی که افتاده ٣٤ سال است … با این حال لذت هنوز وجود دارد. من سعی کردهام در این فیلم نشان بدهم برداشت از زندگی مرتبط با برداشت از مرگ است. پایان چیزهایی که وجود دارند مثل دو روی یک سکه هستند…
با این فیلم میخواستم ژانرها را تغییر بدهم و این میل به تغییر نشئت گرفته از گذر زمان است. چیزی غریزی مرا به ساخت چنین فیلمی سوق داد؛ فیلمی که درامی واقعی بدون ذرهای طنز و شوخی باشد، نه یک فیلم ملودرام. جولیتا فیلمی است که داستان یک شکست را تعریف میکند؛ زندگی شکست خورده جولیتا که احساس گناه میکند؛ احساس گناهی که از مادر به دختر مثل یک بیماری روحی منتقل شده است. احساس گناه موردی است که بیش از هرچیزی به آن علاقهمندم ولی هیچ ارتباطی بین لذت و احساس گناه وجود ندارد.
پدرو آلمادوار و در فیلمهای شما به نظر میرسد که دست سرنوشت همه جا وجود دارد.
سرنوشت یک «اِلمان» اساسی در فیلم جولیتا است؛ سرنوشت تاریک و سیاهی مثل حس مرگ و میر. هرچه بیشتر در نوشتن سناریو پیش میرفتم، بیشتر به نقش مهم سرنوشت پی میبردم. دقیقا چیزی مثل فیلمهای سیاه.
در این فیلم چند بار ضرباهنگ عوض میشود. مثلا مسیر فیلم دارد به یک سمت میرود و بعد به نظر میرسد که شما خسته شدهاید و مسیر را تغییر دادهاید. کمی مثل کارهایی که تارانتینو در آثارش کرده است؟
تعریف خوبی درباره روایت فیلم داشتید. من سینمای تارانتینو را دوست دارم، اگرچه هیچ وقت خودم مثل او فیلم نساختهام ولی شیوهاش برای روایتکردن داستانهای فیلم را دوست دارم. من عاشق این نوع فیلمهای سری B هستم.
مثلاً چه فیلمهایی؟
بهعنوان مثال فیلم شبهای شیکاگو (١٩٢٧) از جوزف استرنبرگ یا ظهور و سقوط لگزدایموند (١٩٦٠) از باب باتتیکر. درکل، کاری که این فیلمها با بودجه کم ساخته میشوند (موردی که البته درباره فیلمهای تارانتینو صدق نمیکند) سطحی انتزاعی با کیفیت بالا به وجود میآورند که تأثیرگذار است.
با این اوصاف «جولیتا» فیلمی است که برایش کم، متوسط یا زیاد هزینه شده است؟
بستگی دارد شما با چه چیزی مقایسهاش کنید. اگر قرار باشد با یک فیلم فرانسوی مقایسه شود باید گفت بودجه متوسطی برایش هزینه شده است. اگر قرار باشد با یک فیلم بلند آمریکایی مقایسه شود که فقط پول فیلمنامهنویسهایش را دادهام. در نهایت اگر با یک فیلم استاندارد اسپانیایی در نظر بگیرید بودجه خوبی برایش هزینه شده است. متأسفانه این روزها در اسپانیا فیلمهایی با بودجههای کلان و داستانهای کم و محدود ساخته میشود.
آزرده خاطر نشدید که اسم شما و برادرتان در ماجرای «اسناد پاناما» مطرح شد؛ جایی که عنوان شد از سال ٩١ تا ٩٤ (میلادی) مدیریت یک شرکت را در آنجا برعهده داشتهاید؟
خب چرا. خیلی زیاد. اینجا دیگر بحث اخلاقیات مطرح است. من خیلی درباره این موضوع حرف نزدم چون در اسپانیا فضایی حاکم است که خیلی نمیشود با گفت و گو این چیزها را روشن کرد. من و برادرم از چیزی که قبلاً گفتهایم راضی هستیم. راست اش آنچه که درباره من گفته شده اصلاً خودم هم خبر ندارم. واقعیت این است که خیلی درگیر مسائل مالی نیستم و برادرم با شرکتی که اسم من روی آن است مشغول به فعالیت است.
پس مسئولیت شرکت مذکور با برادرتان بوده؟
فکر میکنم او هم دچار اشتباه شده؛ اینکه مشاوره غلط اقتصادی گرفته است. البته این به آن معنی نیست که دیگر به برادرم اعتمادی ندارم. منبع: شرق
