به گزارش پایگاه فیلمز، «شب هنگام می آید» از دنیای پشت این در صحبت می کند. دنیایی که رو به فاسد شدن رفته است و افرادش یک بیماری پوستی ترسناک دچار شده اند. جایی که کابوس های مبهم و ناشناخته شاید پشت درب منتظر ما ایستاده اند. این فیلمی است که ما را با «ترس» می ترساند، به جای اینکه ما را از هیولا، اجنه و موجودات فضایی بترساند. فیلم نشان می دهد ترسیدن از ترس باعث می شود انسان ها به چیزی برسند که حتی از هیولاها هم ترسناک تر باشد.
فیلم مانند اکثر فیلم های ترسناک با مرگ آغاز می شود و داستانی پساآخرزمانی دارد. یک بیماری مسری وحشتناک در سرتاسر کره زمین شیوع پیدا کرده و اکثر انسان ها را از بین برده است. در محور اصلی قصه خانواده ای وجود دارد که باید برای بقای خود مبارزه کند.
در ابتدای فیلم یک پیرمرد بیمار را می بینیم که توسط دو نفر حمل، کشته و بقایای جسدش هم دفن می شود. در ادامه می فهمیم این مرد پدربزرگ خانواده بوده و آنهایی که او را خاک کردند بستگان نزدیک اش هستند.
اعضای خانواده عبارت اند از پل (جوئل ادگارتون) پدر خانواده، تراویس (کلوین هریسون) پسر هفده ساله خانواده، که تنها همدم او یک سگ است، و سارا (کارمن اجوگو) مادر خانواده. خانه آنها کاملاً ایزوله شده است که مبادا موجودی بیمار از خارج وارد خانه شود و آن ها را بیمار کند. به همین دلیل تنها راه ورود و خروج یک در قرمز رنگ است. به زودی غریبه ای آرامش آنهارا به هم می زند. و یل (کریستوفر آبوت) خانه و خانواده ای در هفتاد کلیومتری آنجا دارد و مقداری آذوقه غذایی دارد به خیالی که خانه آنها متروکه است ازدرب قرمز به زور وارد می شود اما…
فیلم خیلی آرام و با جزییات دقیف سعی در انتقال ترس به مخاطب دارد و نه مثل سایر فیلم های ترسناک با صحنه های ناگهانی، یا پایان بندی های ام نایت شیامالانی. به همین دلیل فیلم به هیچ وجه قادر به ارتباط با مخاطب عام نیست و مخاطبی که برای جیغ کشیدن به سالن سینما می آید حسابی ناامید می کند، ولی تماشاگری که چیز بیشتری از فیلم های ترسناک می خواهد به دلیل نمادهای استعاری بسیار در فیلم حسابی امیدوار می کند.
شب هنگام می آید با اینکه داستانی آخر زمانی را تعریف می کند ولی نباید انتظار داشته باشید زامبی ها مثل سریال مرده های متحرک در و دیوار را خراب کنند و وارد خانه شوند. ولی مانند هزاران داستانی که تعریف شده داستانی را می گوید که مردم در گوشه ای از جهان گیر کنند، اینکه برای بقا چه کارهایی می کنند همچنین درباره محدودیت های انسان ها از نظر فکر (ماننند اعتماد کردن به یکدیگرو…) در زمان های بحرانی است.
هر تصمیمی که پل و ویل می گیرند فارغ از اینکه چقدر هولناک هستند ببینید چه بلایی سر روابط دوستی دو خانواده می اندازد. فیلم این شک ها و تردید های انسانی به یکدیگر را به طرز حیرت انگیزی در فیلم روانکاوی می کند و فیلم را در حد یک شاهکار به تمام معنا بالا می برد.
فیلم این سوال را از بیننده می پرسد که “تا کجا باید برای نجات خانواده پیش رویم؟” از فریم اول که خانواده دارند پدربزرگ را در گودال دفن می کنند، تا انتها دائما این سوال در زیرلایه فیلم به طور غیر مستقیم پرسیده می شود! تمام سکانس های ترسناک فیلم نه در واقعیت بلکه در کابوس های شبانه پسر هفده ساله ی فیلم می بنیم. اتفاقاتی که در طول روز در خانه می بینیم به طور ترسناک در کابوس های شبانه پسر اتفاق می افتد. در اصل هیچ اتفاق ترسناکی نمی افتد ولی ترس از اینکه شاید اتفاق بدی بیافتد دائماً اعضای خانواده و مخاطب را دچار اضطراب می کند.
وقتی ویل به همراه همسر و بچه اش وارد خانه آنها می شود دوباره تراویس کابوسی می بیند که پسر آنها از جایش خارج شده است، ولی تراویس در اینجا دیگر نمی تواند مرض بین خواب و واقعیت را تشخیص دهد، خانواده ویل را به اینکه شاید به بیماری مبتلا شده اند متهم می کند و رابطه آن ها را به هم می ریزد.
تراویس شخصیتی بسیار مهم در روند داستان است. او یک پسر به ظاهر آرام، مؤدب و حرف گوش کن است که همدم اش یک سگ است و حرف های پدر و مادرش و مهمانان اش را قایمکی از اتاق زیر شیروانی گوش می دهد و براساس آنها درباره آنها فکر و خیال می کند. فکر و خیالاتی که به کابوس های شب هنگام تبدیل می شود.
“شب هنگام می آید”؟ چه چیزی شب هنگام می آید؟ پاسخ ساده است: ترس! حالا ممکن است به صورت کابوس های شبانه سراغ تراویس بیاید، یا به شکل «ویل» می آید، در قرمز را می شکند و وارد می شود، یا به صورت سگ تراویس که در جنگل گم می شود می آید.
ترس فقط وقتی اتفاق نمی افتد که هیچ اتفاقی نیافتد. اتفاقاتی که شاید در ظاهر ترسناک باشند، ولی در باطن اصلاً ترسناک نیستند و ثابت می کنند ترس های ما اغلب درونی است تا بیرونی! فیلم به ما می گوید دنیای خارج از خانه و خانواده ترسناک است ولی بی اعتمادی و پارانویا می تواند شماً را کاملاً نابود کند. ترس واقعی شما درونتان است. منبع: پرده سینما